بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ آذربایجان وترکان ایران
مقدمه
الرحمن علّم القران خلق الا نسان علّّمه البیان
حمد بی کران بر قادر منان خداوند سبحان،خالق انسان،آموزگارقرآن،بخشنده ی بیان آفریننده ی گفتاروزبان. خدای عدل و رحمت که اولاد آدم را گونه گون آفرید،اختلاف السنه والوان را همچون آمد وشد روزان وشبان وخلقت زمین وآسمان آیت خویش ساخت وشعوب وقبایل را وسیله بازشناسی آدمیان قرارداد وهیچ زبان و نژادی را مایه ی مزیت وتفاخرننمودوهیچ انسانی را بردیگری برتر ندانست الا به تقوا.
اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قََبائِلَ لِتَعارَفُو. اِنَّ اَکرَمکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم(قرآن کریم ، حجرات،13)
سعدی
بنی آدم اعضای یکد یگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
مقدمه ای برتاریخ آذربایجان:
غالب آثاری که تا کنون در خصوص تاریخ ایران باستان نوشته شده است، با غرض ورزیهاوگرایش های آریا محورانه ای توام بوده که نتیجه آن نیز غیر قابل اعتماد بودن این رسالات متعدد بوده است.
شاید دیگر زمان آن فرارسیده باشد که محققان تاریخ باستان این سرزمین دست به کنکاشی جدید در این خصوص بزنند، چرا که دیگر نمی توان چشم به حقایق بزرگی که هر روز نمایان تر می شود بست وپیوسته مطالب غیر علمی پیشین را که تنها بکار دلخوشی وتفریح برخی می آید، تکرار نمود.
تاریخ نگاران غالبا تاریخ این سرزمین مقدس یعنی ایران را از مبدا هخامنشیان آغاز می نمایند .آنان به عمد تمدنها واقوام کهن غیر آریایی این خطه را که تا پیش از برآمدن هخامنشیان فرهنگی متعالی پدید آورده بودند نادیده می گیرند واین حقیقتی است که برخی از مورخان نامی نیز ناگزیر از بیان آن بوده اند. به عنوان مثال جرج کامرون ضمن اشاره به این موضوع ، چنین می نویسد :
« تاریخهای که درباره ایران نوشته شده اند علی الرسم با کوروش پارسی آغاز می شوندوعموما با اسکندر مقدونی پایان می گیرند در حال حاضر اثر یگانه ای که به گونه ای جامع به تاریخ فلات ایران پیش از استیلای کوروش بر این سرزمین بپردازد در دست نیست . این امر بسیار مایه تاسف است»
عبدالحسین زرین کوب نیز در این خصوص چنین نوشته است :
« تاریخ ایران نه از عهد کورش وحتی دیااکو آغاز می شود ونه حتی از عهد ورود آریاها به فلات ایران ویا دوران جدایی ایرانیها از هندیها . گذشته از تاریخ خود آریاهای ایران ، تاریخ اقوام ونژادهایی هم که قبل از مهاجرت آریا ها در این سرزمین فلات گونه زیسته اند امروز از پرتو کلنگ معجزه گر باستان شناسان مکشوف است... آنچه در سیلک وحسنلو] در آذربایجان[ نیز بدست آمده است ادامه این تمدنهای بدوی وکهنسال را در زمانهای قبل از ورود آریاها نشان می دهد.
ناصر پور پیرار با صراحت بیشتری به تشریح بی اعتنایی عمومی خاورشناسان به اقوام کهن ایرانی پیش از هخامنشیان پرداخته است:
« آنچه موجب شگفتی بسیار هر مورخ بی غرضی است بی اعتنایی مطلق وعمدی خاورشناسان به حضور دیرینه اقوام متعدد در این سرزمین است که پیش از حضور هخامنشیان لااقل دو هزاره استقرار، گسترش وپیشرفت را تجربه کرده بوده اند »
« باستان شناسی جهانی مصرانه می کوشد که تمدن ایران کهن پیش از هخامنشی ، همچنان در لایه های خاک باقی بماندودر حد داستانهای شاهنامه متوقف باشد. یافته های خیره کننده، در گوشه های مختلف این سرزمین ، هرگز موجب گستردگی جستجو نشده، بل به عکس این یافته ها خود دلیلی بر توقف هرچه سریعتر این کاوشها بوده است».
«درعین حال معتبرترین خاورشناسان پرآوازه جهان ... کوشیده اند تا فرهنگ ملی ما را به یک سلسله باورهای بی اساس آلوده کنند وهویت واقعی ایران وایرانی را تا حد تصاویر سرستون های تخت جمشید ، نقش های قالی ودانه های پسته به سقوط بکشانند. این کوشش هدفمند خاورشناسان، ایران کهن را به عمد فراموش می کند ودرپرتو پرقدرت نور افکن هایی که بر امپراتوری هخامنشی تابانده اند ، قرار می دهد آنها قریب 150 سال است به سود مقاصد سیاسی معاصر از هیچ شیوه ای برای انتقال تاریخ ایران به مبدا « پرافتخار» هخانشیان روی نگردانده اند»
جالب اینکه برآورندگان تمدن های کهن جغرافیای ایران وبین النهرین ، تا پیش از ورود آریا ئیان به این نواحی اساسا عبارت از دو گروه قومی سامی وآسیا نیک (التصاقی زبان) بوده اندوبا نادیده گرفتن آنان، در واقع تاریخ دیرین ترکان ایران نیز نادیده گرفته می شود .
دریغ که مورخان ما نیز ، سالیان دراز تنها به بازنویسی مطالب تکراری وگاه مغرضانه برخی محققان خارجی ونسخه بدلهای داخلی آنها پرداخته اند ، بی خبر از اینکه همه تلاش آنان در راستای انکار وتحریف حقایق تاریخ دیرین این سرزمین به سود نظرات آریا محورانه خویش بوده است.
ا.م.دیاکانوف این خصیصه ی پژوهشگران اروپایی را چنین متذکر گردیده است :
« نکته مهم دیگر این که تحقیقات پژوهندگان تاریخ ماد صورت یکجانبه داشته زیرا دانشمندان غرب به تقریب فقط وفقط از نظرگاه نفوذ « آریائیها» به تاریخ آن کشور اظهار علاقه می کردند. این دانشمندان از روی قصد از اهمیت این حقیقت می کاستند که پیش از ورود هند واروپائیان صحرا نشین وخانه به دوش، در اراضی مزبور فرهنگی عالی ودولتی متکامل (مثلا درسرزمین ماننا ) وجود داشته واین خود در تکامل تاریخی نورسیدگان که سطح رشدشان پست تر بود، موثرواقع گشته ».
حقیقت این است که تحقیقات تاریخی در این عرصه ازمسیر واقعی خود خارج شده و دیری است دچار سکو وتوقف گردیده است . دراین میان درارتباط با تاریخ دیرین ترکان ایران ، شالوده اساسی مطالب طرح شده درتالیفات محققانی که از مبدا آریا محوری به پژوهش تاریخ پرداخته اند این است که مردم آذربایجان گویا پس از ورود ترکان به این سرزمین در عهد سلجوقیان ومغولان ترک زبان شده اند . مورخان مزبورمدعی اند که مردم این ناحیه حتی تا دوران صفویان به زبان آذری که به زعم آنان گویا لهجه ای از زبان فارسی بوده ، تکلم می کرده اند ودرخصوص دیگرنواحی جغرافیای ایران نیز، به طور کلی دیرینگی حضور ترکان وپیشینه و ریشه های تاریخی چند هزارساله ی آنان در سرتاسر این جغرافیا ، موردانکار قرار گرفته است.
لیکن مدارک تاریخی بوضوح حاکی از آن است که روند مهاجرت اقوام ترک به شرق میانه از جمله فلات ایران از هزاره های پیش از میلاد آغاز گردیده است. محققان با ارائه دلایل و مدارک متقن از چندین موج سرازیری اقوام ترک به این نواحی سخن می رانند .مثلا غیاث الدین غیب الله یف از چهار جریان مهاجرت ترکان (از آسیای میانه به سوی غرب ) که در ترکیب قومی مردم آذربایجان نقش داشته اند به ترتیب زیر سخن رانده است:
1- موج اقوام کاسی، ماننایی، مادی، کاسپی،آلبانی و...(هزاره سوم پیش از میلاد)
2- موج اقوام کیمر، اسکوتای، ساکا، سارماک، دونداروغیره (نیمه نخست هزاره اول پیش از میلاد)
3- موجی که با اتحادیه قبایل هون مربوط بوده« خزرها، بلغارها، قارقارها، پچنق ها، آوارهاوغیره»(نیمه نخست هزاره اول میلادی)
4- موجی که با طوایف سلجوق – اوغوز مربوط بود.
لیکن براساس یافته هاومدارک محکم زبانشناختی، درواقع حتی پیش از اقوام مذکورنیز، قوم پروترک دیگری به نام هوریان درقلمرو آذربایجان ساکن بوده اند.
جالب توجه است که در ترکیب اهالی کهن آذربایجان عنصر قومی« توروکی»نیز وجود داشت واین نام در واقع همان اتنونیم (توروک – ترک) سده های متاخرتراست. نام طایفه توروکی در منابع آشوری متعلق به سده 24ق.م قید گردیده است.
از گزارشات منابع مزبور روشن می گردد که اتحادیه طوایف توروکی هم زمان با گوتیان و لولوبیان (هزاره سوم ق.م ) در عرصه تاریخ ظاهر شده اند.
توروکی ها از اوایل هزاره دوم قبل از میلاد دررخدادهایسیاسی ناحیه شمال شرق بین النهرین شرکت فعال داشته اند. نام این اتحادیه ی قبیله ای به کرات در منابع آشوری متعلق به سده های 18-13 ق.م قید شده است دریک متن آشوری، آنان به عنوان «اهالی کشور توروکی»معرفی شده اند و از سکونت گوتیان نیز در سرزمین مذکور سخن رفته است. طوایف توروکی در جنوب وجنوب شرقی دریاچه ارومیه تا اراضی ناحیه زنجان کنونی سکونت داشته اند. برخی اسامی جغرافیایی مربوط به قلمرو دولت ماننا که دارای ریشه ترکی است ، بازمانده از زبان طوایف لولوبیایی ،ماننایی وتوروکی است. مثلا در سنگ نبشته های آرگیشتی اول شاه اورارتو در گزارشات مربوط به لشکرکشی وی به سرزمین ماننا از« سرزمین کوهستانی آلاته یه Alateye » درجنوب دریاچه ارومیه نام برده شده است. این نام به وضوح با نامهای « آلتای،آلاتااو، آلاتاوا، آلاداغ» وغیره ی رایج در فرهنگ نامهای جغرافیای آلتای – ترک ،مربوط می باشد ویا نام ولایت« قیزیل بوندا» درسرزمین ماننا ترکیبی از کلمات ترکی« قیزیل » به معنی سرخ و«بوندا» به معنی تپه ، کوه است.